جهان در پوست گردو
آروين صداقتكيش
كيهانشناسي جديد از جمله شاخههايي از علوم است كه ميان خوانندگان غير متخصص نيز علاقهمندان فراواني دارد. بسياري از سوالاتي كه امروز در حوزهي اين شاخه از دانش قرار ميگيرد، پيشتر در حوزهي فلسفه قرار داشته و در زمرهي پرسشهاي بنيادي نوع بشر بوده است. به همين دليل افراد زيادي به خواندن مطالبي دربارهي اين گونه مسائل علاقهمندند.
واقعيت اين است كه فراگيري كيهانشناسي جديد (مانند بيشتر شاخههاي علوم) نياز به آموزشهاي اوليه و تخصص در علوم پايه به خصوص در فيزيك و رياضيات آن هم در سطح عالي دارد. اما دستيابي به اين سطح از تخصص براي همهي خوانندگان امكانپذير نيست. به همين دليل در كتابهاي كيهانشناسي عمومي كه بيشترشان نگاشتهي دانشمندان تراز اول همين رشته هستند، سعي بر اين است كه مفاهيم اصلي كيهانشناسي با زبان ساده و بدون استفاده از روابط پيچيدهي رياضي ارائه شود. ارائهي مطالب مشكل علمي به زبان ساده كاري بسيار دشوار است چرا كه نويسنده بايد بدون اين كه دقت و صحت گزارههاي علمي را خدشهدار كند، آنها را به گونهاي بيان كند كه خوانندگان با اطلاعات عمومي متوسط بتوانند كتاب را درك كنند. در اين راه دو حد طبيعي وجود دارد يكي داستانهاي عامه پسند علمي و ديگر نوشتههاي بسيار دشوار علمي، كتابهاي عمومي علمي ميكوشند ميان اين دو حد قرار گيرند.
از ميان نويسندگاني كه دربارهي كيهانشناسي كتابي عمومي نوشتهاند، استيون هاوكينگ اگر مشهورترين نباشد، دستكم يكي از مشهورترينها است. دانشمندي كه به دليل وضعيت جسمي ويژهاش بسيار بيش از كشفيات علمياش مورد توجه قرار دارد. او كه يكي از بزرگترين دانشمندان قرن بيستم و برندهي جايزهي نوبل است، دو كتاب به نامهاي «تاريخچهي زمان» و «جهان در پوست گردو» نوشته است، كه با فاصلهي تقريبا دو دهه از يكديگر منتشر شدهاند. در كتاب نخست هاوكينگ به كليهي مسائل پايهي كيهانشناسي جديد از جمله انفجار بزرگ، سياهچالهها و … پرداخته است. از اين كتاب در ايران دو ترجمه در سالهاي گذشته به بازار آمد و دوستداران كيهانشناسي با آن آشنا هستند.
اما كتاب دوم به مسائل جديدتر كيهانشناسي ميپردازد. پژوهشهايي كه در سالهاي پاياني قرن بيستم در حوزهي فيزيك ذرات، رياضيات و كيهانشناسي در جريان بود و همچنين برخي از پيشرفتهاي كيهانشناسي رصدي موضوع اصلي كتاب را تشكيل ميدهد. هر چند كه به گفتهي هاوكينگ برخي از نظرياتي كه او در كتابش مطرح ميكند هنوز به نتيجهي روشني نرسيدهاند يا امروز ديگر مانند سالهاي ابتدايي مطرح شدنشان در دنياي علم مورد توجه نيستند، اما آشنا شدن با آنها براي خوانندهي عام بسيار جذاب است بهويژه كه هاوكينگ با زيركي تمام بدون صدمه زدن به صحت علمي نوشتههايش آنها را تا مرز افسانههاي علمي پيش ميبرد. در ضمن هاوكينگ در اين كتاب بيشتر به مسائل كلي و فلسفي پرداخته، همين موضوع كتاب را تا اين حد در دنيا موفق كرده است.
كتاب همانطور كه نويسنده نيز ميگويد بر خلاف تاريخچهي زمان ساختاري خطي ندارد. به نظر ميرسد كه اين جمله توضيحي محترمانه براي گسستگي متن كتاب است. در نگاه اول به نظر ميرسد كه هاوكينگ ميخواسته هر چه را كه در كتاب قبليش نگفته بود، بگويد و از آنجا كه بيشتر مطالب مرتبط را در تاريخچهي زمان آورده بود باقي ماندهي مسائل كمي گسستهتراند.
از اين كتاب دو ترجمه به زبان فارسي موجود است؛ ترجمهي «محمدرضا محجوب» كه تاريخچهي زمان را نيز پيشتر ترجمه كرده بود و ترجمهي «رضا راهدار». از آن جا كه خوانندگان فارسي زبان از طريق اين دو ترجمه به متن كتاب دسترسي دارند بررسي و مقايسهي اين دو ترجمه ميتواند راهگشا باشد. همچنين پرداختن به كيفيت ترجمههاي موجود در بازار نشر يكي از مسائل مهم روز است چرا كه بيدقتي و كيفيت نازل ترجمه به يكي از گرفتاريهاي مرسوم تبديل شده است.
ترجمهي «رضا راهدار» با مقدمهي مترجم آغاز ميشود. از همان ابتدا ساختمان عجيب زبان فارسي اين برگردان و برخي از اظهار نظرهاي غريب مترجم توجه خوانندهي تيزبين را به خود جلب ميكند:
“اين سلسله از برگردانها [منظور كتاب هاوكينگ است!] پيش درآمدي هستند بر پژوهش اصليام به نام مهندسي هستي”!
البته مترجم چند سطر قبل با آوردن برگردانهاي نادرستي مانند قرينهي برتر (Super Symmetry) و جاذبهي برتر (Super Gravity) ذهن خوانندهي آشنا به اينگونه مطالب را آماده كرده، كه گويا قرار است با شكل جديدي از زبان فارسي يا زباني به نام شبه فارسي آشنا شود.
در ترجمهي متون علمي و فني شيوهي پسنديده اين است كه تا حد ممكن از واژگان مرسوم متخصصان همان رشته (كه در دانشنامه و لغتنامههاي معتبر تخصصي در دسترس است) براي برگردان استفاده شود. مگر آنكه نويسنده نظر خاصي دربارهي يك واژه و برگردان آن داشته باشد كه با نظر ديگر متخصصان متفاوت باشد. در اينصورت نيز بهتر است مترجم برگردانهاي ديگر و دلايل خود را براي عدم استفاده از آنان در پانويس بياورد.
اما در ترجمهي رضا راهدار بيشينهي كلمات و اصطلاحات فني به شكلي كاملا دلخواه برگردانده شدهاند. كليهي اشكالاتي كه در اين نوع برگردانها روي داده است با استفاده از يك فرهنگ واژگان فيزيك و رياضي يا با مشورت با يك شخص آشنا به همان رشتهها (حتا در سطح كارشناسي) قابل پيشگيري بود. برخي از اصطلاحات چنان غريب ترجمه شدهاند كه اگر متن اصلي يا آشنايي با متون مشابه نباشد يافتن منظور اصلي نويسنده [مترجم؟] دشوار و در بعضي از موارد ناممكن ميشود. براي نمونه در بخش نسبيت كلماتي مانند: نسبيت عمومي (كه كمتر مورد استفاده است)، نسبيت ويژه (به جاي نسبيت خاص) و بيننده (به جاي ناظر) وجود دارد كه خواندن متن را حتا براي آنها كه با فيزيك تا حدودي آشنا هستند دشوار ميكند چه رسد به خوانندهي عام. با كمي دقت در جملهي زير كه از همين كلمات استفاده كرده است، معناي اصلي البته با واژگان مرسوم به اينصورت اصلاح ميشود:
“قوانين علم بايد براي تمام بينندگاني كه آزادانه حركت ميكنند يكسان باشد.” [20]
“قوانين علم بايد براي تمام ناظرهاي لَخت يكسان باشد”!
از اين دست نمونهها در كتاب فراوان است؛ انرژي اجباري هستهاي (انرژي قيدي/پيوندي درون هسته)، ثابت جهانشناسانه (ثابت كيهانشناختي)، غلظت (چگالي)1، نگرش مثبت (پوزيتيويسم)، يكتايي (تكينگي)2، اصل شك و نااطميناني (اصل عدم قطعيت)، پهناوري جهان (انبساط يا گسترش جهان)، نما يا جهت (بُعد)، جهانشناسي (كيهانشناسي)، بحران (آشوب)، ذرات ابتدايي (ذرات بنيادي)، دگرگوني (جهش ژنتيك يا تكامل؟)، قانون ذخيرهي انرژي (اصل پايستگي انرژي) قرارگاه (مكان) و….
برگرداندن اصطلاحهايي كه دو واژهاي هستند يا در معنايي جز معناي لغوي عاديشان به كار ميروند دشواري ديگري براي خوانندگان ايجاد ميكند. اين مشكل به حدي شديد است كه گمان اين را در خواننده به وجود ميآورد كه شايد مترجم هرگز هيچيك از متون شبيه به متن در دست ترجمه را به زبان فارسي مطالعه نكرده يا به هيچ واژهنامهي مرتبطي دسترسي نداشته است. براي نمونه: كهكشان سد حلزوني (كهكشان مارپيچي ميلهاي) معادل اين واژه در زبان انگليسي Barred Spiral است. از آنجا كه Barred به معناي سد شده نيز ميآيد، مترجم آن را به شكلي كه گفته شد برگردانده است. همچنين، تغييرات گراسمن (Grassman variations)، واقعهي افقي [213] و واقعهي افق [119] (افق رويداد)، نور ثانيه (Light Second: ثانيهي نوري)، اين گونه برگردانهاي نادرست به دليل ترجمهي واژه به واژه، بدون كمك منابع تخصصي و حتا بدون در نظر گرفتن تعويض جاي صفت و موصوف يا مضاف و مضافاليه در زبان فارسي اتفاق افتاده است.
نوع ديگري از برگردانها به دليل عدم اطلاع مترجم از اينكه در زبان فارسي معادلي براي آنها وجود دارد يا حتا عدم درك معناي اصلي در زبان انگليسي (به خصوص در جايي كه نسبتي با يك اسم خاص مورد نظر بوده است) به وجود آمده است.
براي مثال: «هيروگرافيكهاي مايان» كه احتمالا منظور خط تصويري «مايايي» بوده است [90] يا «قانون مورس» (Moor’s Law) !! اين موضوع بسيار ساده كه «مايان» بيان نسبت با قوم مايا و مورس!! اضافهي ملكي انگليسي است كه بايد به «قانونِ مور» ترجمه شود، نديده گرفته شده است.
برخي از اصطلاحات ديگر نيز به همان دلايل ساده با كوشش فراوان معادلهايي نادرست يافتهاند؛ زمينهي جوي يا زمينهي ميكروموج هستي (تابش ميكروموج زمينه يا زمينهي كيهاني) [ 128] ، بخار ابر (ابر گازي؟)، رشتههاي هستي (ريسمان كيهاني) [144] يا برخي ديگر به دليل ناآگاهي مترجم از وجود معادلي پراستفاده به همان شكل زبان اصلي آوانويسي فارسي شدهاند؛ آگسيم (اصول موضوعه) [ص146] اين اصطلاح را مترجم در پرانتزي با عبارت «اصول عمومي» توضيح داده است.
اسامي خاص و اعلام نيز به روشي كاملا دلخواه آوانويسي شدهاند. حتا مواردي وجود دارد كه يك اسم در طول كتاب به بيش از يك صورت آمده است. براي نمونه: سزيلارد (زيلارد)، باتزمن يا بولزمن (استفان بولتزمن)، كالت ني كوف (خالتنيكوف)، مارلي (مورلي در تداخل سنج مايكلسون-مورلي)، كوسار (كوازار)، فينمن (فاينمن)، جورج فريدريچ رايمن (فريدريش ريمان)، پوتانسيال (پتانسيل)، شوارتزچايلد (شوارتزشيلد).
غلطهاي تايپي و املايي نيز در متن به وفور يافت ميشوند. براي مثال: هايزفبرگ (هايزنبرگ)، وقانين (قوانين)، دفيا (دنيا)، قطور (تطور)، اقرارآميز (اغراق آميز) يا جملهي زير كه در اثر همين غلطها تقريبا غير قابل تشخيص شده است:
“زمان براي فضانوردي كه درون يك حفرهي سياه ميافتد و به يكتايي برخورد كمند به پايان ميسرد.” [125]
كه درست آن بايد شبيه اين جمله باشد:
“[…] و به يكتايي برخورد كند [يا ميكند] به پايان ميرسد.”
ساختمان جملات نيز گاه بسيار آشفته و مغشوش است و بيشتر اوقات به خصوص جاهايي كه چيزي جمع بسته شده، ترجمهي لفظ به لفظ از زبان انگليسي است. مثالهاي زير نشان دهندهي اين نوع اشكالاند:
“اين ميرساند كه همه چيز نسبي هستند.” [21]
“چرا هر چيزي كه قرار است اتفاق بيفتند قبلا واقع نشدند.”[40]
“در واقع زياد اهميت ندارد كه چند تواريخ ممكن است وجود داشته باشند.”[96]
“دستاندازها در تواريخ بيشترين احتمال در واقع ناچيز ميباشند.”[103]
“چرا فضا سه جهات دارد.” [99]
يا بعضي ديگر ساختماني دارند كه در زبان فارسي مرسوم نيست، يا بر اثر تركيبي از اشتباهات بالا كاملا آشفته شدهاند به شكلي كه دريافتن معني اصليشان بسيار دشوار است. مانند:
“هر چند او اصلا با چنين عقيدهاي خوشحال نبود.” [33]
“او ترم حفرهي سياه را براي حالت سقوط ماده حك كرد كه تعداد كمي اعتقاد داشتند كه راستي باشد.” [121]
“سرعت نور يك است، كه سرعت نور يك نور ثانيه در ثانيه است.” [122]
“به زبان سخت، اصل آنتروپي ميگويد كه ما جهان را، حداقل بخشا، آنگونه كه هست ميبينم، زيرا ما وجود داريم.”3[94]
نگاهي به اشتباهات سه قسمت آخر نشان ميدهد كه كتاب پس از آماده شدن اوليهي ترجمه بدون هرگونه ويراستاي (ادبي، علمي) روانهي چاپ شده و پس از حروف چيني نيز هيچگونه بازبيني در متن صورت نگرفته است. بنابر آنچه گفته شد، ترجمهي رضا راهدار از كتاب هاوكينگ را بايد يك نمونهي مثالي و مجموعهي كاملي از اشتباهات زباني و علمي ممكن در چاپ يك كتاب دانست. از همين رو مطالعهي آن به عنوان يك نمونه به مدرسان كلاسهاي ويرايش و ويراستاران مبتدي (و نه علاقهمندان كيهانشناسي!) توصيه ميشود.
ترجمهي محمدرضا محجوب، زباني روانتر و كم اشتباهتر دارد. به غير از چند مورد خاص كه كاملا مشخص است مترجم براي يافتن واژهاي كاملا فارسي دست به تغيير اصطلاحات زده؛ مانند: ترازمندي گرمايي (تعادل حرارتي/گرمايي)[65] يا چرخشگر سفت و سخت (…صلب)[224]، بقيه به همان شكل متداول نوشتههاي تخصصي ترجمه شده است.
مانند ترجمهي قبلي در اينجا نيز برخي از اصطلاحات به دليل عدم آشنايي با حوزهي مورد بحث (كيهان شناسي و اخترفيزيك) و عدم مراجعه واژهنامههاي موثق تخصصي (جانشيني هر واژه با معناي عمومياش در زبان) به اشتباه برگردانده شدهاند. براي مثال ستارگان تودهاي[169] كه احتمالا بايد برگردان Massive Stars باشد كه برگردان درست آن ستارگان پرجرم است.
اشتباه در ترجمهي نسبت با نام (به خصوص نام اقوام) در اين كتاب نيز به همان شكل تكرار شده اِتروسكان (اتروسكي)[105]4، مايان (مايايي)[120] به نظر ميرسد در هر ترجمه اشتباه به دليل عدم آشنايي مترجمين با حوزهي دانش مورد بحث (تاريخ تمدن) بوده است.
نامها نيز گاه با املاي متفاوت در متن آمدهاند اما تفاوتها و تعداد آنها كمتر از ترجمهي «راهدار» است. براي مثال آنيشتين و فينمن.
در ترجمهي محجوب بخشهايي نيز براي آگاهي از نظرات جديد هاوكينگ از جمله خلاصهاي از سخنراني او در GR17 و يك مصاحبهي تلوزيوني آمده است كه براي خوانندگاني كه كارهاي هاوكينگ را پيگيري ميكنند جالب است.
در پايان هر دو ترجمه واژهنامهاي آمده كه گويا در متن اصلي موجود بوده، اما به همان دلايلي كه در مورد متن نيز آمد اصلا قابل اطمينان نيست. اين واژهنامه اگر به درستي ترجمه شده بود ميتوانست مرجعي سريع و در دسترس براي خوانندگان عام در مورد بسياري از جريانهاي دانش فيزيك در نيمهي دوم قرن بيستم باشد. متاسفانه بيدقتي به مسائلي كه در ترجمهي متن نيز بسيار به آن اشاره شد در واژهنامه نيز به چشم ميخورد.
با توجه به آنچه پيشتر گفته شد هر دو كتاب (به خصوص ترجمهي راهدار) را به عنوان متون عمومي مرتبط با كيهانشناسي جديد بايد با احتياط خواند و از استناد به آنها به عنوان منابع علمي خودداري كرد. بهويژه كه در متن اصلي نيز ساختمان كلي و عمومي بودن، اثر را به نمونهاي جذاب براي علاقهمندان خرافههاي علمي و تركيبات نامربوط ميان كيهانشناسي مدرن (و فيزيك پيشرفته) و تصورات ذهني از ديگر رشتهها و همچنين نوشتههاي بازاري ميان رشتهاي كه اين روزها يكي از نگرانيهاي آموزش علوم در دنيا (و ايران) شده، تبديل كرده است. به همين دليل خواندن آنها به عنوان اولين كتاب كيهانشناسي به خوانندگان توصيه نميشود.
پينوشت
- اين معادل به كلي غلط است. چرا كه مفهوم غلظت و چگالي در فيزيك با يكديگر متفاوت است.
- اين برگردان گاهي در متنهاي ديگر هم ديده شده است اما در مقايسه با تكينگي كمتر مورد استفاده است. با توجه به نزديكي آن با واژههاي مورد استفاده در علم كلام بهتر از تكينگي استفاده شود.
- اشتباهات كتاب بسيار بيش از آنهايي است كه در اينجا به عنوان مثال آمد اما به دليل محدوديت جا براي چاپ مقاله از آوردن همهي مثالها خودداري شد.
- منسوب به اِتروسكها، تمدني كه پيش از رميها در مناطق جنوبي اروپا ساكن بودند.
آروين صداقتكيش