دهر؛ پويشي در جهان بي‌كران

دهر؛ پويشي در جهان بي‌كران

آروين صداقت‌كيش

 

كتاب‌‌هاي «عمومي» يا «كلي» نجوم نامي است كه در اين مجموعه به كتاب‌هايي داده شده، كه سعي در آشنا كردن خواننده با بيشتر مسائل موجود در حوزه‌ي اين دانش دارند. در اين گونه كتاب‌ها معمولا طيف وسيعي از مسائل، از آشنايي با آسمان شب گرفته تا اخترفيزيك و كيهان‌شناسي، به زبان ساده مورد بررسي قرار مي‌گيرد. معمولا هدف از نوشتن و انتشار چنين كتاب‌هايي اين است كه با خواندن يكي از آن‌ها دانش مقدماتي‌ از همه‌ي آن‌چه در قلمرو نجوم قرار مي‌گيرد، به خواننده منتقل شود.

كتابي كه تحت عنوان «دهر» منتشر شده، يكي از همين گروه كتاب‌ها است. اين كتاب را «دكتر حسين سالاري» نوشته‌، ويراستاري علمي‌ و ادبي آن را اسفنديار معتمدي و محمد سالاري و انتشار آن را نشر مهاجر بر عهده داشته است. حسين سالاري پزشك است و كتاب را به خاطر علاقه به دانش (احتمالا اخترشناسي) و براي نشان دادن «ارتباط منطقي ميان اجزاء تشكيل دهنده‌ي پيرامون ما» نوشته.

دهر در ميان كتاب‌هاي نجوم چاپ شده در سال‌هاي اخير چاپ خوبي دارد. تصاوير رنگي و با كيفيت مطلوب كه متن را همراهي مي‌كند باعث جذابيت ديداري كتاب شده‌، هر چند اين امر بهاي كتاب را افزايش داده است.

دهر در پنج بخش و 23 فصل نوشته شده است. كتاب برخلاف بيشتر كتاب‌هاي همتاي‌اش عمل كرده، كه معمولا از شناخت آسمان شروع مي‌كنند و سپس به مباحثي چون اخترفيزيك و كيهان‌شناسي مي‌پردازند. اگر از قرار گرفتن بخش مربوط به صورت‌هاي فلكي در قسمت مياني كتاب صرف نظر شود، به نظر مي‌رسد علت اين بوده كه نويسنده طرحي براي توصيف سلسله مراتبي پديده‌هاي جهان تا رسيدن به حيات در سر داشته كه در ميانه‌ي راه با توصيف صورت‌هاي فلكي قطع شده است.

دهر با «آغاز» شروع مي‌شود. نوشته‌اي كه خواننده‌ي آشنا به موضوع را تا حدي از روند آينده‌ي مطلب نگران مي‌كند. در اين نوشته‌ي كوتاه نويسنده سعي داشته پيش‌زمينه‌هاي دانش كيهان‌شناسي و اخترفيزيك نو را ضمن اشاره‌هايي به وضعيت لحظات آغازين جهان بازگو كند. در اين قسمت از قول ادوين هابل مي‌خوانيم:  «دهر گسترش مي‌يابد، زيرا ابرخوشه‌ها، خوشه‌ها، كهكشان‌ها، ستاره‌ها و همه‌ي جرم‌هاي گيتي در حال دور شدن از ما هستند.» (ص ده) بسيار روشن است كه انبساط جهان در مقياس فاصله‌هاي كوتاه‌‌تر از فواصل ميان كهكشاني (در مقايسه با نيرو‌هاي مؤثر محلي مانند جاذبه) عمل نمي‌كند.

چند خط بعد درباره‌ي انيشتين مي‌آيد: «[وي] نظريه‌ي “نسبت عام” خود را عنوان كرد و اين انديشه را در ميان گذاشت كه “اگر كيهان در حال گسترش است پس بايد در اثر انفجاري آغاز شده باشد.”» (ص ده) اگر اشتباه چاپ شدن «نسبت عام» به جاي «نسبيت عام» ناديده گرفته شود، سال‌ها پس از ارائه‌ي اين نظريه‌ (آن هم نه انيشتين) دانش‌مندي ديگر؟ به اين موضوع (انفجار بزرگ) اشاره كرد. درست است كه توجيه انبساط جهان و مسئله‌ي انفجار بزرگ را به نوعي محصول نسبيت مي‌دانند اما اين دليل نيست كه مطرح كردن آن هم به انيشتين نسبت داده شود.

در صفحه‌ي بعد بندي آمده كه نمونه‌ي كاملي از بي‌دقتي در ارائه‌ي گزاره‌هاي علمي است و در نوع خود كم نظير است: «[…] حدود 15 ميليارد سال پيش، در لحظه‌اي كه مي‌توان آن را 100/1 ثانيه پيش از انفجار [بزرگ؟] دانست، كيهان در حالت تراكم ملكولي بي‌نهايت شديد قرار داشت به گونه‌اي كه غلظت‌اش حدود يك‌صد تريليون برابر غلظت آب، اندازه‌اش سانتي‌متر و دمايش حدود يك تريليون درجه‌ي سلسيوس بوده است. (اين ويژگي‌ها با قوانين «نيوتون» و معادله‌هاي «ماكسول» در مورد طبيعت همخواني دارند)» (ص يازده) مشخص نيست تصور زماني پيش از انفجار (حتا به آن كوچكي كه در متن آمده) چگونه توصيف شده است؟ چرا غلظت با چگالي اشتباه گرفته شده؟ و چگونه در اين شرايط اوليه، ملكول‌هايي در جهان بوده‌ است كه بشود براي آن‌ها تراكم (اين اصطلاح هم به جاي چگالي به كار رفته است) هم تعريف كرد؟  و از همه مهم‌تر چگونه چنين شرايطي با قوانين نيوتون و معادلات ماكسول سازگار است؟ در صورتي كه فرض شود همه ي نوشته‌هاي اين بند درست است؛ بايد گفت كه نظريه‌اي جديد در كيهان‌شناسي ارائه شده كه برخي از مشكلات نظريه‌هاي پيشين را حل مي‌كند (مانند امكان اندازه‌گيري زمان پيش از انفجار) و با قوانين نيوتون و معادله‌هاي ماكسول سازگار است و ….

اين نوع گزاره‌ها در بخش‌هايي از كتاب كه به ذرات بنيادي و ساختار بزرگ جهان مي‌پردازد بيشتر ديده مي‌شود. گزاره‌هايي كه بعضي‌شان به حدي عجيب‌ است كه حتا خواننده‌ي آگاه را به فكر وامي‌دارد. براي مثال: «چندان دور نخواهد بود كه از اين‌ها [كوارك‌ها] عكس گرفته شود.» در حالي كه استفاده‌ي واژه‌ي عكس گرفتن به جاي آشكارسازي در فيزيك ذرات بنيادي بسيار نابه‌جا و بي‌معنا است و باعث ايجاد فهم نادرست مطلب در ذهن خواننده مي‌شود. يا: «اين «خرد ذره‌»ها [بوزون‌ها] داراي گشتاور چرخشي بين 1-0 هستند (اين اعداد نشان‌دهنده‌ي رفتار خرد «ذره»‌ها به هنگام حركت در يك سيستم‌اند)» (ص 4) اين جمله‌ها درباره‌ي اصطلاح شناخته شده‌ي «اسپين» آمده است. ارتباط اين جملات با آن‌چه كه تعريف علمي اسپين را تشكيل مي‌دهد بيش از نمونه‌هاي قبلي نيست. غير از اين‌كه گشتاور چرخشي در فيزيك داراي تعريف روشني است كه با واژه‌ي اسپين در فيزيك كوانتومي ربطي ندارد. يا اين‌كه (همين ذره‌ها كه ذكرشان رفت): «چهار نيروي شناخته شده‌ي فيزيك هسته‌اي را توليد مي‌كنند. اين نيرو‌ها عبارتند از: نيروي ضعيف، نيروي قوي، نيروي جاذبه و نيروي الكترومغناطيسي.» (ص 4)

اظهار نظرهاي عجيب به دنياي ذرات بنيادي محدود نمي‌شود و دامن اكثر مفاهيم مطرح در اخترفيزيك امروز را مي‌گيرد: «[…] اينها سازنده «ضد ماده» هستند كه ساختار برخي از سياهچاله‌هاي فضايي را از جنس آن مي‌دانند.» (ص 11) مشخص نيست براي كدام‌يك از سياهچاله‌هاي فضايي(؟) ساختاري از ضد ماده در نظر گرفته شده است.

درباره‌ي «ابركلان‌»ها هم از اين دست گزاره‌ها آورده شده. براي مثال: «در مركز «ابرخوشه»ها، يك ابر خوشه‌ي غول‌‌آسا قرار دارد كه ساير ابرخوشه‌ها به دور آن مي‌چرخند.‌»، يا «كهكشان راه‌شيري داراي […] «ابر‌هاي ستاره»اي است كه گاه اندازه‌ي آن برابر خود كهكشان است.» ص 24.

برخي از اين اشتباه‌ها را با يك تغيير كوچك مي‌توان درست كرد. در واقع اين‌ها بيان حقايق علمي در شكلي مغشوش است. مثلا: «تمام اجزا كهكشان […] هر 225 ميليون سال به دور هسته مركزي آن مي‌گردند…» بديهي است كه اين مدت زمان چرخش خورشيد به دور مركز كهكشان است نه بقيه‌ي اجزاء كهكشان. يا: «عرض جغرافيايي اين «سياهچاله» 30- درجه …» كاربرد عرض جغرافيايي براي اشاره به مختصات جرمي در آسمان درست نيست. هر چند دستگاه‌هاي مختصات آسماني هم گاه مانند نوع جغرافيايي‌شان عمل مي‌كند، اما اين موضوع جانشيني اين اصطلاحات را مجاز نمي‌كند.

در كتاب كوشش فراوان نويسنده براي معادل‌سازي اصطلاحات علمي ديده مي‌شود اما از آن‌جا كه احتمالا نويسنده و شايد ويراستار علمي و ادبي با برخي از اصطلاحات جا افتاده‌ي دانش فيزيك (و اخترشناسي) موافق نبوده‌، يا شايد از برخي از آن‌ها بي‌اطلاع بوده‌اند؛ نتيجه گاه چيزي درست به عكس هدف نويسنده كه آوردن واژه‌هاي قابل فهم براي خواننده‌ي دانش‌دوست فارسي زبان است، تبديل شده. اين موضوع گاه حتا خود نويسنده را نيز فريب داده‌ است: «[…] داراي چرخش 2/1 بوده، بنابراين بيشتر دايره‌اي حركت مي‌كنند.» قاطي شدن مفهوم اسپين با چرخش درمعناي ديناميكي‌اش –كه در جمله‌هاي قبلي ديده شد- نتيجه‌اي جز اين نمي‌تواند داشته ‌باشد.

مفهوم و واژه‌ي بسيار مورد استفاده و پايه‌اي «قدر» چندين بار در متن با چند واژه‌ي ديگر مانند «درخشندگي» و «روشنايي» جابه‌جا مي‌شود و خواننده را سردرگم مي‌كند. در ص 39 در تعريف، واژه‌ي مرسوم قدر به «درخشندگي» ترجمه شده است. روشن است كه مفهوم درخشندگي در نوشته‌هاي اخترشناسي با قدر متفاوت است. پس از اين تعريف اوليه در همه‌ي جدول‌هايي كه پس از اين صفحه مي‌آيد ستون مربوط به قدر با عنوان روشنايي مشخص شده و به عكس آن‌جا كه ستون به مفهوم تابندگي يا درخشندگي نزديك‌تر است عنوان قدر آمده. براي مثال در جدول ص 42 درباره‌ي يك ستاره ذكر شده: «با قدرتي ده ميليون برابر خورشيد …» درست روبه‌روي همين مطلب در ستون «قدر»  عدد 000/000/10 آمده است. به نظر مي‌رسد كلمه‌ي قدرت را در اين‌جا به معني «تابندگي» يا ميزان انرژي خروجي آن ستاره نسبت به خورشيد باشد، در اين‌صورت مشخص است كه با مفاهيم درخشندگي يا تابندگي يا حتا قدر مطلق نزديك‌تر است تا قدر(ظاهري). هر يك قدر تفاوت به معناي اين است كه ستاره 5/2 برابر روشن‌تر ديده‌ شود با اين حساب، ستاره‌ي گفته شده  برابر روشن‌تر از خورشيد به نظر مي‌رسد. به جز مطلبي كوتاه در ص 40 كه قدر مطلق را با «نورزايي» مرتبط دانسته و تكمله‌اي كه در پايين همين جدول با استفاده از كلمه ي نورزايي آمده (استفاده از نورزايي‌ هم مشكل ياد شده را حل نمي‌كند)، در هيچ‌يك از جدول‌هايي كه بعد مي‌آيد اشاره‌اي به تمايز ميان قدر ظاهري و مطلق نيست. اعداد همه با عنوان كلي «قدر» مشخص شده است.

موردي شبيه به همين در قسمت مربوط به دوتايي‌ها در ص 44 اتفاق مي‌افتد. لغت دوتايي به تنهايي به عنوان معادل Visual Binary يا Double Star به كار رفته و ستاره‌ي دوقلو براي انواع ديگر دوتايي. به كار بردن يك معادل نامرسوم غير ممكن و ممنوع نيست، به شرطي كه موجب اشتباه علمي نشود.

بخش دوم و سوم معرفي صورت‌هاي فلكي و ابزار‌هاي نجومي است. بررسي نشان مي‌دهد كه در اين دو بخش نيز هر كجا كتاب از توصيف شكل صورت فلكي،  افسانه‌هاي مربوط به آن يا آوردن نام ستارگان دور شده است امكان اشتباه وجود داشته، انگار كه نويسنده يا ويراستار در پرداختن به مسائل اخترفيزيك و كيهان‌شناسي دقت كمتري به خرج داده‌‌اند. براي مثال: «در سگ بزرگ دو كهكشان مارپيچي مشاهده مي‌شوند كه بيش از يكصد ميليون ميليون سال است كه به طرف همديگر در حال حركتند.» ص 210. عدد گفته شده از عمري كه در همين كتاب براي جهان حدس زده شده (15 ميليارد سال) 10000 بار بزرگ‌تر است. از اين‌گونه اشتباه‌ها (كه البته تعدادشان هم كم نيست) كه صرف‌نظر شود بخش دوم و سوم داراي تصاوير دقيق و توضيح‌هاي گسترده‌اي در مورد هر يك از صورت‌هاي فلكي و برخي نام‌هاي معادل جالب براي صورت‌هاي فلكي است. براي مثال رودك به جاي سياه‌گوش كه واژه‌ي فراموش شده اما زيباي زبان فارسي است.

بخش سيارات هم به همين منوال با تصاوير رنگي جالب و اطلاعات نسبتا جديد كامل شده است. البته اشتباه‌هاي موجود در بخش سيارات كمتر از بخش هاي اوليه‌ي كتاب است اما اين‌جا هم منابع نسبتا قديمي (نسبت به سال انتشار كتاب) ايجاد مشكل مي‌كند. براي مثال تعداد قمر‌هاي مشتري 16 (ص 275) و زحل 18 (ص 269)  ذكر شده كه با كشفيات جديد هماهنگ نيست. نكته‌ي جالب در اين بخش اين است كه باز هم بر خلاف كتاب‌هاي ديگر توضيح اجرام درون منظومه‌ي شمسي از خارج به داخل مرتب شده است (كمربند كويي‌پر، پلوتو، نپتون و …).

بخش آخر «فرآيند‌هاي حيات در زمين» كه اصلا راجع به نجوم نيست، بهترين بخش كتاب را تشكيل مي‌دهد. شايد علت، نزديكي بيشتر اين بخش با تخصص نويسنده‌ي كتاب باشد. ميان كتاب‌هاي «كلي» نجوم كه تا به‌حال منتشر شده كمتر كتابي مانند اين، علاقه‌مندان دانش اخترشناسي را با دانش زيست‌شناسي آشنا كرده است. البته در همين بخش هم صفحه‌هاي 362-363 و 366-367 با تصوير و خالي از متن است. از آن‌جا كه ارتباط منطقي متون قبل و بعد از اين صفحات درست به نظر نمي‌رسد، احتمالا خطاي چاپ در كار بوده است.

تفاوت مهم‌تر و نكته‌ي برجسته‌ي اين كتاب نسبت به ساير همگنان در چند بند است كه در صفحه‌هاي 34 و 35 و 370 تا 374 كتاب آمده‌ است. بند‌هايي كه مي‌توان آن‌ها را چكيده‌ي آرمان عصر روشنگري علمي دانست. در يكي از اين بند‌‌ها نوشته شده: «امروزه نيز كساني كه منافع‌شان با گمراه كردن مردم ارتباط مستقيم دارد، بويژه غرب صنعتي و در راس آنها كشور «آمريكا»، به اين باورهاي خرافي دامن مي‌زنند. از فراواني طالع بيني در رسانه‌ها گرفته، تا انعكاس معجزات دروغين در خبرها يا تلقين وجود «سوپرمن»‌ها …» (ص 34) يا در بندي ديگر آمده است: «در ضمن بد نيست بدانيم كه در كشورهاي غربي، شركت‌هايي كاملا قانوني وجود دارند (چون به دولت خود ماليات مي‌پردازند)، كه در مقابل گرفتن مبالغي پول، نام افراد را روي ستاره‌اي گذاشته و در كتابچه‌اي چاپ مي‌كنند. اين كار جز حقه‌بازي چيزي بيش نيست و در هيچ منبعي استفده نمي‌شود.» (ص 35) اين نوع نگاه همراه با جهت‌گيري اجتماعي (و شايد سياسي) كه كمتر در كتاب‌هاي نجوم به زبان فارسي ديده شده، نكات جالبي براي نوآموزان دانش به همراه دارد و آن‌ها را با برخي از شيادي‌ها و دليل‌هايش آشنا مي‌كند.

اگر كتاب دهر با همه‌ي نقاط قوت و ضعف‌اش مورد بررسي قرار گيرد؛ دونكته‌ي بي‌دقتي يا ناتواني در پرداختن صحيح و بدون اشتباه به مسائل كيهان‌شناسي-اخترفيزيك و سردرگمي در معادل گزيني براي واژگان آشناي علمي عمده‌ترين اشكال آن به نظر مي‌رسد.

 

نویسنده: آروين صداقت‌كيش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *