دانش و معرفت
امیر ملک نیا
میان فلسفه و دانش همیشه رابطه ای ویژه برقرار بوده است . افلاطون دستور داده بود بر سردر آکادمیا (مدرسه ی او) بنویسند: کسی که هندسه نمی داند وارد نشود؛ کسی که نخستین بار علوم پایه را بر حسب مقولات مدون کرد و نامهایی به آنها داد که هنوز تا امروز به کار می بریم ، معلم اول و فیلسوف بزرگ ارسطو بود. معلم ثانی، ابونصر فارابی، ابو علی سینا و اکثر فلاسفه ی بزرگ ایران در دوره ی تمدن اسلامی تقریباً بر تمام علوم زمان خود اشراف داشتند؛ برخی از بزرگترین فیلسوفان، ریاضی دانانی بزرگ و مبدع شاخه های جدید ریاضی نیز بوده اند؛ نمونه ی واضح آن دکارت است و همچنین لایبنیتس و پاسکال. اغلب فلسفه ی بزرگ از ریاضیات یا علوم به فلسفه روی آوردند و این گرایش همچنان تا قرن بیستم ادامه داشته است. برتراند راسل ابتدا تحصیلات ریاضی کرد و ویتگنشتاین (زبان شناس و فیلسوف بزرگ ابتدای قرن بیستم) در رشته ی مهندسی هواپیما به تحصیل پرداخته بود؛ کارل پوپر در ابتدا ریاضیات و علوم تدریس می کرد و اعضای حلقه ی وین (پوزیتیویست های منطقی) تقریباً همه در علوم ریاضیات تحصیل کرده بودند؛ حتی نخستین تحقیقات هایدگر در علوم طبیعی بود .
دلیل عمده ی این رابطه ی پایدار، میل همه ی ما به تعمیق درک خود از جهان و ساختار آن بوده، یعنی همان کاری که دانشمندان خلاق به آن مشغولند و همین میل اساسی اغلب فیلسوفان بزرگ را نیز به این سمت کشانده است اگر به سیر تحول فکری انسان نظری بیفکنیم با بشری روبرو می شویم که در اطراف خود جز ناشناخته چیز دیگری نمی دید. ناشناخته ترین ناشناخته های پیرامون انسان نخستین، آسمان و اجرام متحرک در آن بود در هنگامه ای که میان دانش و فلسفه و اعتقادات فرا زمینی تفاوتی وجود نداشت، نگاه او به آسمان، نگاهی پر از افسانه و داستان خیالی تخیلات و اوهام بود، نگاهی که از ذهن خلاق و تخیل پرور انسان خبر می داد و به دلیل کمبود منطق مطابقت با واقعیت در آن، به سمت اوهام سوق پیدا می کرد. جالب اینجاست که همین اوهام در بسیاری زمینه ها و تا قرون متمادی نه تنها در ذهن و فکر انسان حضور داشتند بلکه به قوانینی بدل گشتند که اندیشیدن خارج از آن قوانین و چهارچوب ها جرم محسوب می گشت و خاطیان (اندیشمندانی که منطق و استدلال را از اوهام و تخیلات تمیز می دادند) به اشد مجازات محکوم می شدند. اما چه شد که دوران افکار مطلق نگرانه در فکر و دانش انسان به انتها رسید و خورشید دانش جدید توسط افرادی مانند کپلر ، گالیله ، نیوتن و… طلوع کرد؟
اگر دانش را پارادایم (Paradigm) منتهی به معرفت (تعقیب موفقیت آمیز معرفت) تعریف کنیم و معرفت را تغییر صحیح شناخت ما از طبیعت. حرکت به سمت این پارادایم می تواند دلیل فعالیت فکری بسیاری از فلاسفه نیز باشد که در این راه از پیشرفتهای علمی بهره برداری های فکری برای تبیین دنیای پیرامون خود می کنند اکنون ببینیم چرا معرفت را تغییر صحیح شناخت خود از طبیعت تعریف کرده ایم؟
اواخر قرن نوزدهم میلادی عده ای چنین تصور می کردند که کار تعیین قوانین بنیادی فیزیک رو به پایین است حتی هیلبرت (David HIlbert 1862-1942 ریاضی دان آلمانی) در سال ۱۹۰۰ میلادی فهرست بسیار معروفی از بیست و چند مسأله ی ریاضی پیشنهاد کرد که با حل این مسایل دانش ریاضی و فیزیک به انتها می رسید. هیلبرت در آن سال فکر می کرد نیوتن و ماکسول به طور کامل قوانین بنیادس فیزیک را تبیین کرده اند و حالا ریاضی دان ها فقط باید منطق آن را تنظیم کنند. در مدت دویست سیصد سال (پس از نیوتن) انسان تحصیل کرده تصور می کرد که عالم و هر چیز در آن از ماده ی متحرک تشکیل می شود و از دورترین کهکشانها یاخته هایی که بدن ما را تشکیل می دهند غیر از این چیزی نیست. علم به نظر او عبارت بود از پی بردن به چیزهایی هرچه بیشتر در باره ی ماده و ساخت آن و قوانین حرکت آن، به وسیله ی روشی خاص، معروف به روش علمی، اگر علم به مدت کافی همچنان همین مسیر را طی می کرد سرانجام به هرچه پی بردنی بود پی می برد.
اما درست در همین زمان نظریات انقلابی اینشتین و پس از آن مکانیک کوانتوم به ما یادآوری کرد که باید شناخت خود را از قوانین طبیعت اطراف خود تغییر دهیم در این زمان علم درست همان جایی نادرست از آب در آمد که هیچکس انتظارش را نداشت یعنی نه در جزئیات بلکه در تصویر عمومی اکنون ما تصویر یک جاگاه ( فضا زمان یا SpaceTime) نسبی و چهاربعدی را جانشین فضای مطلق (absolute space) و زمان مطلق (absolute time) کرده ایم . تصویر جهانی را به جای تصویر اقلیدسی جهان نشانده ایم که از هندسه ای که هرگز به خواب هم نمی دیدیم تبعیت می کند (هندسه ی نا اقلیدسی). بنا بر این ما اکنون باید علم را مجموعه ای از نظریه هایی بدانیم که دایماً نظریه های بهتری جانشین آنها می شوند (بهتر به معنای صحیح تر یا پر مایه تر، یعنی تبیین کننده چیزهای بیشتر) حتی موفق ترین و ظریفترین نظریه هایی که داریم، مانند نظریه های اینشتین و شاخص ترین پیروان او، در طول زمان و مرور جایشان را به نظریه هایی خواهند داد که هنوز به تصور در نیامده اند و از مغز دانشمندانی خواهد تراوید که هنوز نطفه ی آنها منعقد نشده است. در واقع دانشمندان پیش بینی میکنند که جای نظریه های مهم قرن بیستم یعنی نسبیت و مکانیک کوانتم را نظریه ی دیگری خواهد گرفت که هر دو را نسخ می کند و همین طور تا ابد.
امیر ملک نیا
دیدگاهتان را بنویسید